۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۵, جمعه

ایران- گیلان - خواهرم غزاله کجا وچگونه رفت؟

 چندروزی بود که توی حال وهوای بهاریاد گیلان وشمال افتاده بودم. ولی هربار که یاد شمال می افتم اشکم سرازیرمیشود وچهره غزاله جلوی چشمم می یاد.
یکی دوتا ازکتابهاشو خوانده بودم ، آخه او نویسنده بود ومیدانستم که زن عالی است ،قوی ،بی باک و...
اما روزی که شنیدم اوخودش را کشته ... شوکه شدم ودهانم بازماند...غزاله! ... خودش را دارزده؟... غیرممکن است... اینچنین زنی هیچوقت ازاین کارها نمیکند... اورا کشتند...؟
انبوه سئوال وسئوال .... که بالاخره جواب گرفتیم ولی چگونه ؟

ایران- غزاله علیزاده بدست پاسداران خامنه ای دارزده شد
در روزهایی که همه جای آسمان میهن را ابرهای سیاه پوشانده؛ و در غروب جمعه‌ای که از ابر سیاه، خون جای باران میچکید؛ در روستای دور افتاده‌ای در مرز مازندران شرقی و گیلان در سواحل دریای نیلگون خزر، برفراز قله «سماموس» در کنج امامزاده‌یی غریب، غزاله آخرین روز زندگیش را گذراند…
آیا او را برده بودند یا خودش رفته بود؟ طناب را خودش به گردنش انداخت یا نه، به گردنش انداختند؟ آخر او با چنان شخصیتی که داشت، چطور می‌توانسته با طناب به جنگل برود و درختی را برای دار زدن خودش انتخاب کند؟ اصلاً او چرا درخت را به‌عنوان قاتل خودش انتخاب کند؟ مگر نه این‌که در نوشته‌هایش هیچ‌وقت از این نوع خودکشی دیده نمی‌شد…
اما وقتی که می‌بینیم درست همزمان با این واقعه دردناک، پاسداران تباهی و نکبت به نمایشگاه کتاب تهران حمله می‌کنند و کتابهای او را از دسترس مردم جمع‌آوری می‌کنند، ابهامات برطرف می‌شوند…
موضوع هر چه بیشتر روشن و واضح می‌شود، وقتی که متوجه می‌شویم او نویسنده‌ای مبارز و مخالف استبداد بود و با اعتقاد به دموکراسی، از سالهای دوران دانشجوییش، با مبارزان راه آزادی و استقلال ایران همراهی می‌کرد. او احترام عمیقی به مجاهدین خلق و به‌خصوص به  مسعود رجوی داشت . پس از 30خرداد1360، که مبارزان و مجاهدان به‌شدت تحت‌تعقیب قرار گرفتند و با کشتاری سهمگین در زندانهای رژیم روبه‌ رو شدند، پناه‌دادن به آنان را وظیفه و تکلیفی انسانی دانست و با همین اتهام در معرض انتقامجویی رژیم واقع شد. او در آن شرایط سخت بازداشت شد و تحت شکنجه و آزار قرار گرفت» …
عمر پرثمر نویسنده معاصر، «غزاله علیزاده»، که در داستان مشهورش به‌نام «خانه ادریسیها» با چیره‌دستی و نثری با‌شکوه، جامعه دگرگون ما را به تصویر می‌کشد، روز شنبه 22اردیبهشت1375 با پیدا شدن پیکرش در جنگلهای اطراف رامسر، نابه‌هنگام کوتاه شد و ضایعه‌ای دردناک بر جای گذاشت.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر